عزیزکم

سکوتم

  عزیز مادر حس عجیبی است که تو را بخواهم و زبانم قفل بماند این خوابهای پریشان که تو را گم می کنم و گریه امانم نمی دهد این خوابها که تو را شیر می دهم و چشمم در چشم توست این خوابها که خوابیده ای، آرام و آسوده در آغوشم و بعد صبح و روز جدید، بدون هیچ نشانی از غصه شب امروز نشد مقاومت کنم ،‌ دلم هوایی شد ، حسه بی حسی تخلیه انرژی شده ام ، این روزها حالم خوب است فهمیده ام که باید خوب باشم چه زهر کنم این ایام را چه نه ، می گذرند. پدر نباید ناراحت باشد، دوستان نباید ناراحتی را لمس کنند همکاران ، و ....... دلم چه بزرگ شده ، جا دارد برای همه اینها امروز اما ...... لبریز شدم ، با تو حرف زدم ، تمام روزم را ...
14 بهمن 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عزیزکم می باشد